سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هو العادل

وقتی پدری صدایش را بالا می برد که "غلط می کند که باز هم چیزی می خواهد"

وقتی ابروانش را گره می زند و با تحکم می گوید: "مگر من سر گنج نشسته ام که باز هم کفش می خواهد"

میان آن همه بداخلاقی و کج خلقی ها، اما خدا می داند چه می گذرد در دل پدری که پناه بردن فرزندش را به مادر خانه می بیند...

پدر خوب می داند که خواهش عزیزش، درخواست دلبندش، اصلا "غلط" نیست بلکه این روزگار است که "غلط" شده!

خوب می داند که نمی تواند برای روزگار، چهره در هم بکشد و تاوانش را فرزندی می دهد که از جانش عزیز تر می داردش!

عزیزتر از جان پدر!

 




تاریخ : یکشنبه 94/5/4 | 1:44 عصر | نویسنده : قلم | نظرات ()
.: Weblog Themes By VatanSkin :.