وقتی مربی ورزش پسرم، صدا زد و گفت: "همه کنار دیوار بایستند"
وقتی بچههای پرجنب و جوش را دیدم که چگونه بدون هیچ مقاومتی، آرامتر از ذهنهای کنجکاوشان، در کنار دیوار آرام گرفتند، برای لحظهای افکارم در هم پیچید.
چه جمله آشنایی! چه حس انزوایی!
چرا برای منظم کردن بچهها، آنها را الزاماً به کنار دیوار حواله میدهیم؟
از میان میدان که بیرونشان کنیم، آرام میشوند!!!
هر چه یادم میآید خودمان هم در تمام سالهای کودکی، نوجوانی و حتی جوانی، به سمت دیوارها راهنمایی میشدیم تا آرام و بیحرکت بمانیم.
با خودم گفتم آیا نمیشود در میانه سالن خطی برای نظمگرفتن بچهها رسم کنیم و آنها را از میدان بیرون نکنیم؟
میخواستم مربی را صدا بزنم و نظرم را درباره این موضوع به ایشان منتقل کنم تا شاید بیشتر از این درس انزوا و گوشهگیری به بچهها ندهیم؛
ولی آرام و بیصدا، کنار دیوار نشستم و تمرین را نگاه کردم!
پینوشت: تصمیم گرفتم به فرزندم یاد بدهم که هیچ وقت به کنار دیوار نخزد. آنها باید برخلاف ما، همیشه میان میدان باشند.